به خشک ریش گری در هری ندیدستی | ز هجو روی سیاهی که نوبتی بیند | |
کنون به خیمه زدن دانهای پراکندی | که مرغ ذکر تو تا جاودان از آن چیند | |
در آن دو لفظ سخن چاردست و پای شتر | چنان نشنید کان شیوه عقل بگزیند | |
مکن به عذر و تلطف دل مرا دریاب | که چوب خیمه در آن نیز نیک بنشیند |