سلطان سنجر انوری را به مجلس خود خوانده بود در شکر آن گفته

انوری را خدایگان جهان پیش خود خواند و دست داد و نشاند
باده فرمود و شعر خواست ازو واندر آن سحر کرد و در افشاند
چون به مستی برفت بار دگر کس فرستاد و پیش تختش خواند
همه بگذار این نه بس که ملک نام او بر زبان اعلی راند
بیش از این در زمانه دولت نیست هیچ باقیش در زمانه نماند