روز را رایگان ز دست مده
|
|
نیست امکان آنکه باز رسد
|
دست این روزهای کوتاهست
|
|
که بدان دولت دراز رسد
|
آنچ از آن چاره نیست آنرا باش
|
|
به سرت گرچه ترکتاز رسد
|
سایه بر قحبهی جهان مفکن
|
|
تا برت آفتاب ناز رسد
|
باری از راه خویشتن برخیز
|
|
چون که کارت به احتراز رسد
|
مفس با بند آرزو بر پای
|
|
دیر درعقل بینیاز رسد
|
مهر و حقه است ماه و سپهر
|
|
که به شاگرد حقهباز رسد
|
مستعدان به کام خویش رسند
|
|
کارها چون به کارساز رسد
|
عمر بر ناگریز تفرقه کن
|
|
تا ازو قسم آز رسد
|
هر کرا درد ناگزیر گرفت
|
|
کی به غم خوردن مجاز رسد
|
یک غذا شو که مایه چندان نیست
|
|
که همه چیز را فراز رسد
|