گرچه شب سقطهی من هر که دید
|
|
پارهای از روز قیامت شمرد
|
عاقبت عافیتآموز را
|
|
گنج بزرگست پس از رنج خرد
|
من چو نیم دستخوش آسمان
|
|
کی برم از گردش او دستبرد
|
نقش طبیعی سترد روزگار
|
|
نقش الهی نتواند سترد
|
پی نبری خاصه در این حادثه
|
|
تانشوی بر سر پی همچو کرد
|
واقعه از سر بشنو تا به پای
|
|
پای براین راه جه باید فشرد
|
سوی فلک میشدم الحق نه زانک
|
|
تا بشناسم سبب صاف و درد
|
منزلتت گفت شوی بنگری
|
|
تا کلهیت آید از این هفت برد
|
خاک چو از عزم من آگاه شد
|
|
روح برو از غم هجرم بمرد
|
حلم مرا باز برو دل بسوخت
|
|
راه نکو عهدی ویاری سپرد
|
از فلکم باز عنان باز تافت
|
|
بار دگر زی کرهی خاک برد
|