میر طغرل بمرد و من گفتم | ملکالموت کار مردان کرد | |
برهانید مردمان را زو | مردمی کرد و سخت نیک آورد | |
قلتبانی که شصت سال بزیست | یک درم سنگ نان خویش نخورد |
□
به خدایی که کوه و دریا را | خازن در و لعل رخشان کرد | |
که من از درد فرقت لب تو | آن کشید م که شرح نتوان کرد |