ای خداوندی که بنای جهان یعنی خدای | گوهر پاک ترا اصل نکوکاری نهاد | |
آستان ساحت جاه ترا چون برکشید | عقل کل هم پای بر خاکش بدشواری نهاد | |
فتنه را خواب ضروری دیده از گیتی بدوخت | چون قضا در دیدهی بخت تو بیداری نهاد | |
دی حیات تو نهادستی مرا در تن چنانک | بالله ار در خاک هرگز ابر آذاری نهاد | |
عذر آن اقدام چون خواهم که خاکش را سپهر | سرمهی چشم خداوندی و جباری نهاد | |
شاد باش ای مصطفی سیرت که خلق شاملت | بیتکلف بر تکبر داغ بیزاری نهاد | |
از شرف در عرض من عرقی نهادستی چنانک | مصطفی در نسل بوایوب انصاری نهاد |