صاحب ناصرالدین دارو خورده بود او را تهنیت گفته

ای ملک پادشه شده ثابت‌قدم به تو بر امر و نهی تو قدمش را ثبات باد
در ذمت ملوک جهان دین طاعتت واجب‌تر از ادای صیام و صلات باد
واندر زمین مملکت از حرص خدمتت مردم گیاه رسته به جای نبات باد
نعال بارگاه ترا گرد دستگاه بر جای نعل و میخ هلال و بنات باد
در استخوان هرکه ز مهر تو مغز نیست از پای مال خاک رمیم و رفات باد
بس بر جگر چو جان به لب آید ز تشنگیش آب ار رود ز نایژه‌ی حادثات باد
از آبهای دشمن تو اشک روشنست رخساره‌ی چو نیلش ازو چون فرات باد
هر باد عارضه که به عرضت گذر کند با نامه‌ی شفا و نسیم نجات باد
ای پادشا سکندر ثانی و خضر تو این شربت مبارکت آب حیات باد