جهان ز رفتن مودود شه موئید دین
|
|
به ما نمود مزاج و به ما نمود سرشت
|
جریدهایست نهاد سیه سپید جهان
|
|
که روزگار درو جز قضای بد ننوشت
|
چه سود از آنکه از این پیش خسروان کردند
|
|
زرزمگاه قیامت به بزمگاه بهشت
|
چو عاقبت همه را تا به سنجر اندر مرو
|
|
شدست بستر خاک و شدست بالین خشت
|
کدام جان که قضاش از ورای چرخ نبرد
|
|
کدام تن که فناش از فرود خاک نهشت
|
بگو که خوشه آسانی از کجا چینم
|
|
که گاو چرخ از این تخم و بیخ هیچ نکشت
|
بگو که جامهی آسایش از کجا پوشم
|
|
چو دوک زهره از این تاروپود هیچ نرشت
|
مسافران بقا را چو نیست روی مقام
|
|
دوروزه منزل و آرامگه چه خوب و چه زشت
|
خدای ناصر دین را بزرگ اجرای داد
|
|
که دهر خرد بساطی ز ملک در ننوشت
|