در مذمت سواری

تو مرا گر پیاده‌ام منکوه که مرا از پیادگی گله نیست
جنبش آسمان به نفس خودست پای‌بند طویله و گله نیست
در سواری تو لاف فخر مزن که ترا جای لاف و مشغله نیست
تو چو کوهی و در مفاصل کوه حرکت جز به سعی زلزله نیست

نیست یک تن در همه روی زمین کو به نوعی از جهان فرسوده نیست
نیست بی‌غصه به گیتی هیچ کار در زمانه هیچ شخص آسوده نیست
رنده می‌باید چنانک آید ز پیش کار گیتی بر کسی پیموده نیست