ای سروری که چون تو به رادی سحاب نیست | چون رای روشن تو بلند آفتاب نیست | |
مهمان رسیدهاند تنی چندم این زمان | قومی که شان برفتن از اینجا شتاب نیست | |
داریم کودکی که چو روی و چو موی او | گلبرگ نوشکفته و مشک به تاب نیست | |
دربند خواب او همه حیران بماندهایم | او نیم مست گشته و ما را شراب نیست |
□
کیمیایی ترا کنم تعلیم | که در اکسیر و در صناعت نیست | |
رو قناعت گزین که در عالم | کیمیایی به از قناعت نیست |