میر یوسف سخن دراز مکش
|
|
وقت میبین چگونه کوتاهست
|
گرچه مستغنیم از این سوگند
|
|
حق تعالی گواه و آگاهست
|
کین چنین جود اگر بحق گویی
|
|
نه سزاوار آن چنان جاهست
|
راه آن هیچ گونه مینروی
|
|
کین جوان مرد بر سر راهست
|
تا نگویی که اینت طالب سیم
|
|
کهربا نیز جاذب کاهست
|
احتیاج ضرورتی مشمار
|
|
اینک اشتباه را به اشتباهست
|
گر تویی یوسف زمانه چرا
|
|
دل من ز انتظار در چاهست
|
ور منم معطی سخن ز چه روی
|
|
به عطا نام تو در افواهست
|
زانچنان بیتها که کس را نیست
|
|
کز پی پنچ دانگ پنجاهست
|
حاش لله مباد یعنی هجو
|
|
راستی جای حاش لله است
|
دوش بیتی دو میتراشیدم
|
|
خردم گفت خیز بیگاهست
|
این یک امشب مکن به قول هوا
|
|
کیست کورا هوا نکو خواهست
|
بو که فردا وگرنه با این عزم
|
|
تا به فردای حشر زین ماهست
|
هان و هان بیش از این نمیگویم
|
|
شیر در خشم و رشته یکتاهست
|
روز طوفان و باد حزم نکوست
|
|
خاصه آنرا که خانه خرگاهست
|