کلبهای کاندرو به روز و به شب
|
|
جای آرام و خورد و خواب منست
|
حالتی دادم اندرو که در آن
|
|
چرخ در غبن و رشک و تاب منست
|
آن سپهرم درو که گوی سپهر
|
|
ذرهای نور آفتاب منست
|
وان جهانم درو که بحر محیط
|
|
والهی لمعهی سراب منست
|
هرچه در مجلس ملوک بود
|
|
همه در کلبهی خراب منست
|
رحل اجزا و نان خشک برو
|
|
گرد خوان من و کباب منست
|
شیشهی صبر من که بادا پر
|
|
پیش من شیشهی شراب منست
|
قلم کوته و صریر خوشش
|
|
زخمه و نغمهی رباب منست
|
خرقهی صوفیانهی ارزق
|
|
بر هزار اطلس انتخاب منست
|
هرچه بیرون از این بود کم و بیش
|
|
حاش للسامعین عذاب منست
|
گنده پیر جهان جنب نکند
|
|
همتی را که در جناب منست
|
زین قدم راه رجعتم بستست
|
|
آنکه او مرجع و مب منست
|
خدمت پادشه که باقی باد
|
|
نه به بازوی باد و آب منست
|
این طریق از نمایشست خطا
|
|
چه کنم این خطا صواب منست
|
گرچه پیغام روحپرور او
|
|
همه تسکین اضطراب منست
|
نیست من بنده را زبان جواب
|
|
جامه و جای من جواب منست
|