این مجلس خواجهی جهانست | یا شکل بهشت جاودانست | |
یا منشاء ملک و نشو دین است | یا موقف عرض انس و جانست | |
اوجش فلکیست کز بلندی | معیار عیار آسمانست | |
صحنش حرمی که در حریمش | از سایه و آفتاب امانست | |
راز دل زهره و عطارد | در زخمهی مطربش نهانست | |
سقفش به صدا پس از دو هفته | بیهیچ مدد نشید خوانست | |
خورشید مروق ار ندیدی | در ساغر ساقیانش آنست | |
تا قبهی آسمان گردان | گرد کرهی زمین روانست | |
این قبله نشانهی زمین باد | چونانکه نشانهی جهانست | |
خرم ز نشستن وزیری | کز مرتبه پادشا نشانست |
□
به خدایی که بذل جان او را | پایهی اولین احسانست | |
کمترین پایه لطف و صنعش را | باد نوروز و ابر نیسانست | |
که مرا در فراق خدمت تو | زندگانی و مرگ یکسانست | |
از هر آسانیی که بیتو بود | خاطر و طبع من هراسانست | |
میکشم در فراق سختیها | هجر یاران به گفتن آسانست | |
دل و جان تا مقیم خوارزمند | وای بر تن که در خراسانست | |
خوشدلی در جهان طمع کردن | هم ز سودای طبع انسانست |