مطایبه

دی گفت به طنز نجم قوال کای بنده سپهر آبنوست
در زنگوله‌ی نشید دانی گفتم چه دهند از این فسوست
در پرده‌ی راست راه دانم وانگاه به خانه‌ی عروست