تا مشقت ره طاعت نبرد هرگز گفت
|
|
که ز آمد شد خدمت عصبم رنجورست
|
چون چنان شد که به هر گام دوره بنشیند
|
|
گر به خدمت نرسد در دو جهان معذورست
|
همه جور من از این کهنه دو صندوق تهیست
|
|
که به پریش گمان همه کس مغرورست
|
خانه چون خانهی بوبکر ربابیست ولیک
|
|
اندرو هیچ طرب نیست که بیطنبورست
|
ای دریغا که برون رفت بدر عمر و هنوز
|
|
در و دیوار تمنی همه نامعمورست
|
حال او دور مشو با کرم خویش بگو
|
|
تات گوید که چنینها ز مروت دورست
|
صلت و بخشش و مرسوم و مواجب بگذار
|
|
آخر ار مزد نباشد کم اگر مزدورست
|
عید بگذشت و عروسی شد و سور آمده گیر
|
|
زانکه کابین شود آن را خلفی مقدورست
|
دانم این قطعه چو برخواند خواهد گفتن
|
|
تا چنین عید و عروسی است چه جای سورست
|