ای سراپردهی سپید و سیاه
|
|
ای بلند آفتاب و والا ماه
|
شعلهی صبح روزگار دو رنگ
|
|
در زد آتش به آسمان دوتاه
|
از افق برکشید شیر علم
|
|
در جهان اوفتاد شور سپاه
|
هین که برکرد مرغ و ماهی را
|
|
شغب از خوابگاه و خلوتگاه
|
شد یکی را سبک عنان شتاب
|
|
دیگری را گران رکاب شناه
|
ای بخار بحار کله ببند
|
|
وی عروس بهار حله بخواه
|
ای مرصع دوات و مصری کلک
|
|
وی همایون بساط و میمونگاه
|
روز عیدست و تهنیت شرطست
|
|
عید را تهنیت کنند به گاه
|
به ملاقات بزم صاحب عصر
|
|
به زمین بوس صدر ثانی شاه
|
ناصرالدین که نوک خامهی اوست
|
|
چهرهپرداز نصر دین اله
|
طاهربن المظفر آنکه ظفر
|
|
جز پی رایتش نداند راه
|
آنکه در زیر سایهی عدلش
|
|
طاعت کهربا ندارد کاه
|
وانکه در جنب سایهی قدرش
|
|
خواجهی اختران نجوید جاه
|
وانکه او یونس است و گردون حوت
|
|
وانکه او یوسف است و گیتی چاه
|
رای او را مگر ملاقاتی
|
|
خواست افتاد با فلک ناگاه
|
اتفاقا به وجه گستاخی
|
|
سوی او آفتاب کرد نگاه
|
هرچه این میگشاد بند قبا
|
|
آن فرو میکشید پر کلاه
|
ای غلامت به طبع بیاجبار
|
|
وی مطیعت به طوع بیاکراه
|
هرچه در زیر دور چرخ کبود
|
|
هرچه بر پشت جرم خاک سیاه
|
قدرتت گشته در ازاء قدر
|
|
حملهی شیر و حیلهی روباه
|
دست عدلی دراز کردستی
|
|
هم به پاداش و هم به بادافراه
|
که نه بس روزگار میباید
|
|
ای قضاه قهر روزگار پناه
|
تا کنی از تصرفات زمین
|
|
دست تاثیر آسمان کوتاه
|
عدل دایم بود گواه دوام
|
|
بر دوام تو عدل تست گواه
|
فتنه در عهد حزم تو نزدست
|
|
یک نفس خالی از دوکار آگاه
|
دهر در دور دست تو نگذاشت
|
|
هفت اقلیم را دو حاجت خواه
|
دست تو فتح باب بارانیست
|
|
که برآرد ز شوره مهر گیاه
|
ای خلایق به جمله جزو و توکل
|
|
و آفرینش همه پیادهی تو شاه
|
نه خدایی و داشتست خدای
|
|
جاودانت از شریک و شبه نگاه
|
شبهت از خواب و آب و آینه خاست
|
|
ورنه آزاد بودی از اشباه
|
زین فراتر نمیتوانم شد
|
|
خاطرم تیره شد دماغ تباه
|
عاجزم در ثنای تو عاجز
|
|
آه اگر همچنین بمانم آه
|
یک دلیری کنم قرینهی شرک
|
|
نکنم لا اله الا الله
|
تاکه ذکر گناه و طاعت هست
|
|
سال و ماه اوفتاده در افواه
|
از مقامات بندگی خدای
|
|
هرچه جز طاعت تو باد گناه
|
سوی تدبیر تو نوشته قضا
|
|
گاه تقدیر عبده و فداه
|
همتت ملکبخش و ملکستان
|
|
دولتت دوستکام و دشمنکاه
|
یک نفس حاسدان بینفست
|
|
برنیاورده جز که وا اسفاه
|