شاها صبوح فتح و ظفر کن شراب خواه
|
|
نرد و ندیم و مطرب و چنگ و رباب خواه
|
از دست آنکه غیرت ماهست و آفتاب
|
|
در جام ماه نو می چون آفتاب خواه
|
وز خد آنکه قطرهی آبست و برگ گل
|
|
تا گرد رزمگه بزدایی گلاب خواه
|
یاقوت ناب و آب فسرده است جام می
|
|
آب طرب روان کن و یاقوت ناب خواه
|
ازکام شیر ملک چو کردی برون به تیغ
|
|
فارغ ز گرد ران گوزنان کباب خواه
|
روز مصاف خصم به جیش خطاشکن
|
|
وقت صلاح ملک ز رای صواب خواه
|
شبها که دشمن تو ز بیم تو نغنود
|
|
گردون به طعنه گویدش از بخت خواب خواه
|
هر پایهای که خصم ترا برکشد سپهر
|
|
گوید قضا تمام شد اکنون طناب خواه
|
روزی که رجم دیو کنی بر سپهر فتح
|
|
از ترکش گهرکش خود یک شهاب خواه
|
وقتی که حکم جزم کنی بر بسیط خاک
|
|
از منشیان حضرت خود یک خطاب خواه
|
بر گشت عافیت چو بخیلی کند سپهر
|
|
از چتر و تیغ خویش سپهر و سحاب خواه
|
در موقف جزای مطیعان و عاصیان
|
|
از لطف و قهر خویش ثواب و عقاب خواه
|
نی نی که انتقام خواهد خود آسمان
|
|
روزی شکار کن تو و روزی شراب خواه
|
در شان داد آیت حق بود میر داد
|
|
او باب تست زندگی از نام باب خواه
|
ایام گر بکرد خطایی در آن مبند
|
|
خوش باش و انتقام ز رای صواب خواه
|
آنجا که تاب حمله ندارد زمین رزم
|
|
از رخش و رمح خویش توان جوی و تاب خواه
|
چون خاک بیدرنگ شود چرخ بیشتاب
|
|
از حزم و عزم خویش درنگ و شتاب خواه
|
دنیا خراب و دین به خلل بود و عدل تو
|
|
آباد کرد هر دو کنون طشت و آب خواه
|
کاهی که از جهان ببرد کهربا به غصب
|
|
در عهد عدل تست ز عدلت جواب خواه
|
بیعدل مستجاب نگردد دعای شاه
|
|
شاها دعای خویش همه مستجاب خواه
|
آباد دار ملک زمین خسروا به داد
|
|
طوفان باد ملک هوا گو خراب خواه
|