ای فخر کرده دین خدای از مکان تو
|
|
وی پشت ملک و روی جهان آستان تو
|
ای کرده ملک را متمکن مکان تو
|
|
وی مقصد زمین و زمان آستان تو
|
ای چرخ پست از بر رای رفیع تو
|
|
وی ابر زفت در بر بذل بنان تو
|
ذات مقدس تو جهانیست از کمال
|
|
یک جزو نیست کل کمال از جهان تو
|
گر بر قضا روان شودی امر هیچکس
|
|
راه قضا ببستی امر روان تو
|
آرام خاک تابع پای و رکاب تست
|
|
تعجیل باد واله دست و عنان تو
|
رازی که از زمانه نهان داشت آسمان
|
|
راند در این زمانه همی بر زبان تو
|
اسرار عالمش به حقیقت یقین شود
|
|
هر کو کند مطالعه لوح گمان تو
|
جوزا به پیش طالع سعدت کمر ببست
|
|
چون دست بخت بست کمر بر میان تو
|
الا زبان رمح ترا آسمان نگفت
|
|
کای سر فتح سخرهی کشف و بیان تو
|
بر آتش اثیر نهادند اختران
|
|
رمح سماک از چه، ز سرم سنان تو
|
گر با زمانه تیغ تو گوید که آب فتح
|
|
اندر کدام چشمه بود گوید آن تو
|
بر ذروهی وجود رساند خدنگ خویش
|
|
شست شهاب اگر به کف آرد کمان تو
|
دست اجل عنان املها کند سبک
|
|
چون استوار گشت رکاب گران تو
|
گر بر جهان جاه تو گردون گذر کند
|
|
ره تا ابد برون نبرد ز آستان تو
|
جاهت جهان تست و دو گیتی به اسرها
|
|
شهری و روستایی اندر جهان تو
|
از رسمهای خوب تو اصل زمانه را
|
|
فهرست نامهای هنر شد زمان تو
|
وز وعدهی طبیعی و جود تکلفی
|
|
نام و نشان نماند ز نام و نشان تو
|
آن روز کافرینش آدم تمام شد
|
|
شد در ضمان روزی نسلش به نان تو
|
جاوید از امتلا چو قناعت شود نیاز
|
|
گر یک رهش طفیل برد طفیل برد میهمان تو
|
با پادشا منادی اقبال هر زمان
|
|
گوید که ای زمین و زمان در امان تو
|
تو قهرمان ملک خدایی و ظل او
|
|
وینانج باد ظل تو و قهرمان تو
|
ای حکم تو چو حکم قضا بر جهان روان
|
|
ساکن مباد مسرع حکم روان تو
|
زودا که حکم توبرهی مرغزار چرخ
|
|
بر خوان مه نهاده بر سوی خوان تو
|
من بنده مدتی است که در پیش خاص و عام
|
|
رطب اللسانم از تو آیین و سان تو
|
گاهم حدیث خنجر گوهرنگار تست
|
|
گاهم ثنای خاطر گوهرفشان تو
|
عمریست تا دو دیده چو نرگس نهادهام
|
|
در آرزوی مجلس چون بوستان تو
|
آخر خدای عزوجل کرد روزیم
|
|
بوسیدن دو دست چو دریا و کان تو
|
تا آسمان به ماه مزین بود مباد
|
|
ماه بقا فرو شده از آسمان تو
|
جان ترا بقای فلک باد و بر فلک
|
|
سوگند اختران به بقا و به جان تو
|
حزم تو پاسبان جهان باد و در جهان
|
|
دایم قضا به عین رضا پاسبان تو
|
افتاده تا که سایه بود ضد آفتاب
|
|
بر چرخ پیر سایهی بخت جوان تو
|
فرخنده و مبارک و میمون و سعد باد
|
|
نوروز و مهرگان و بهار و خزان تو
|