در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی

ای جهان را جمال و جاه تو زین اسم و رسم تو اسم و رسم حسین
در و دست تو مقصد آمال دل و طبع تو مجمع‌البحرین
عرصه‌ی همتت چنان واسع که در آن عرصه گم شود کونین
نزد عهدت وفا برابر دین پیش طبعت عطا برابر دین
حال من بنده و حوالت من گشت آب حیات و ذوالقرنین
ای چو الیاس و خضر بر سر کار عزم تزویج کن مگو من این
انتظارم مده بده ز کرم گر همه نقد نیست بین‌البین
من نگویم که می‌نخواهم جنس تو مگو نیز من ندارم عین
خود چو معطی تویی و سایل من بیش از این عشوه شین باشد شین
ای چو سیمرغ جفت استغنا بیش از این باش با غراب‌البین