مملکت را به کلک داد نظام
|
|
ثانی اثنین صدر آل نظام
|
همچنین جاودان ز کلکش باد
|
|
ملک گیتی به رونق و به نظام
|
صدر دنیی ضیاء دین خدای
|
|
سد دولت مید الاسلام
|
میر مودود احمد عصمی
|
|
آن بر از جنبش و مه از آرام
|
آنکه در تحت همتش افلاک
|
|
وانکه در حبس طاعتش اجرام
|
شرفش همچو طبع گردون خاص
|
|
کرمش همچو جور گیتی عام
|
سخنش را مزاج سحر حلال
|
|
درگهش را خواص بیت حرام
|
مطرب بزمگاه او ناهید
|
|
حاجب بارگاه او بهرام
|
روضهی خلد مجلسش ز خواص
|
|
موقف حشر درگهش ز عوام
|
دست حکمش گشاده بر شب و روز
|
|
داغ طوعش نهاده بر دد ودام
|
با کفش ابر میندارد پای
|
|
با دلش بحر مینیارد نام
|
تشنگان امید لطفش را
|
|
یاس تلخی نیارد اندر کام
|
کشتگان را ز گرگ بستاند
|
|
دیت اندر حمایتش اغنام
|
ای ترا گردش زمانه مطیع
|
|
وی ترا خواجهی سپهر غلام
|
مشکل چرخ پیش کلک تو حل
|
|
توسن دره زیر ران تو رام
|
عالمی دیگری تو در عالم
|
|
هفت اقلیمت و ز هفت اندام
|
گر ز جود و سخات دام نهند
|
|
نسر طایر درآید اندر دام
|
ور به یادت ذکات مینوشند
|
|
جام گیتی نمای گردد جام
|
رود از سهم در مظالم تو
|
|
راز خصم تو با عرق ز مسام
|
عالم و عادلی بلی چه عجب
|
|
عدل بیعلم برندارد گام
|
بر دوام تو عدل تست دلیل
|
|
عدل باشد بلی دلیل دوام
|
چکد از شرم با انامل تو
|
|
عرق خجلت از مسام غمام
|
ای تمامی که بعد ذات خدای
|
|
هیچ موجود نیست چون تو تمام
|
گر ز گیتیت برگزیدستند
|
|
پادشاه جهان و صدر انام
|
چون تو کس نیست اهل این تخصیص
|
|
جز تو کس نیست اهل این انعام
|
رای اعلای آن و عالی این
|
|
که ادب نیست باز گفتن نام
|
نیک دانند نیک را از بد
|
|
سره دانند پخته را از خام
|
به تو باشد قوام این منصب
|
|
که عرض را به جوهرست قوام
|
اینکه امروز دیدهای چندست
|
|
باش باقی بسیست بر ایام
|
باش تا صبح دولتت پس از این
|
|
تیغ خورشید برکشد ز نیام
|
تا کنی از طناب صبح طناب
|
|
تا کنی از خیام چرخ خیام
|
ای برآورده پای از آن خطه
|
|
که به اوصاف آن رسد اوهام
|
بنده شد مدتی که در خدمت
|
|
گه به هنگام و گه به ناهنگام
|
دهد از جنس دیگرت زحمت
|
|
آرد از نوع دیگرت ابرام
|
آن نمیبیند از مکارم تو
|
|
که به شرحش توان نمود قیام
|
وان نمیبیند از تهاون خویش
|
|
که بدان نیست مستحق ملام
|
بکرم عذر عفو میفرمای
|
|
که بزرگان چنین کنند و کرام
|
تا که فرجام صبح شام بود
|
|
باد صبح مخالف تو چو شام
|
محنت دشمن تو بیپایان
|
|
مدت دولت تو بیفرجام
|
بر سرت سایهی ملوک مقیم
|
|
بر کفت ساعر مدام مدام
|
دوستت دوستکام باد و مباد
|
|
هیچ دشمنت جز که دشمن کام
|