ای به هستی داده گیتی را کمال
|
|
ملک را فرخنده هر روز از تو فال
|
صدر دنیایی و دنیا را به تو
|
|
هست هر ساعت کمالی بر کمال
|
چون وزارت آسمان رفعت شود
|
|
هر کرا جاه تو افزاید جلال
|
بخت بیدار تو حی لاینام
|
|
ملک تایید تو ملک لایزال
|
در مقاتب آفتابت زیردست
|
|
در معالی آسمانت پایمال
|
اوج جاهت را ثوابت در جوار
|
|
غور حزمت را حوادث در جوال
|
ملک را حزم تو دفع چشم بد
|
|
فتنه را دور تو دور گوشمال
|
اصل اوتاد زمین شد حزم تو
|
|
زان چنین ثابت اساس آمد جبال
|
چیده گوش از نطق تو در ثمین
|
|
دیده چشم از کلک تو سحر حلال
|
ناله از کلکت به عدوی شد به خصم
|
|
کلک را گو کار خود کردی منال
|
هر کجا امرت سبک دارد عنان
|
|
چرخ بستاند رکاب امتثال
|
هر کجا قهرت گران دارد رکاب
|
|
کوه برتابد عنان احتمال
|
چون گره بر ابروی قهرت زدند
|
|
آسمان گوید کفیالله القتال
|
نیستی یزدان، چرا هست ای عجب
|
|
مثل و مانند ترا هستی محال
|
عفو تو تعیین کند عذر گناه
|
|
جود تو تلقین کند حسن سال
|
ای جوانمردی که در ایام تو
|
|
هست کمتر ثروت آمال مال
|
آز را از کثرت برت گرفت
|
|
در طباع اکنون ز استغنا ملال
|
گر شود محسوس دریای دلت
|
|
اخترش گوهر بود طوبیش نال
|
اختران را سعیت ار حامی شود
|
|
فارغ آیند از هبود و از وبال
|
آسمان را نهیت ار منعی کند
|
|
منفصل گردد زمان را اتصال
|
ور کند خورشید رای روشنت
|
|
سوی چارم چرخ رای انتقال
|
از سواد شب نماند گرد روز
|
|
آن قدر کاید رخش را زلف و خال
|
اختران کز علمشان خارج نجست
|
|
بر جهان بادی و کی بودی محال
|
جمله اکنون چون به درگاهت رسند
|
|
این از آن میپرسد آیا چیست حال
|
ای بجایی کز تحیر وصف تو
|
|
طوطی نطق مرا کردست لال
|
چون فلک نسگالدت جز نیکویی
|
|
بدسگالت را بدی گو میسگال
|
چون روان بر آفرینش قول تست
|
|
قیل گو چندان که خواهی باش و فال
|
طبل را کی سود دارد ولوله
|
|
چون باول نافریدندش دوال
|
ذره گر پنهان کند روی از شعاع
|
|
نام هستی هم بر او آید زوال
|
صاحبا تا شمع و تا پروانه هست
|
|
این غرورانگیز و آن صاحب جمال
|
برنخیزد گفت و گوی و جست و جوی
|
|
گرچه سوزد خویشتن را پر و بال
|
گوش را از انفعال این سخن
|
|
باز خر گو ایهاالساقی تعال
|
جام مالامال نوش از دست آن
|
|
کو به سیارات ننماید جمال
|
جرعهی رخسار او از روی عکس
|
|
پر می رنگین کند جام هلال
|
تا که باشد سمت میل آفتاب
|
|
گه جنوب از روی دوران گه شمال
|
سال و مه دورانت اندر سایه باد
|
|
ای طفیل دور عمرت ماه و سال
|
جاودان محروس و محفوظ از هموم
|
|
زانکه معصوم آمدستی از همال
|
سرو اقبال تو تر وز عرق او
|
|
باغ دولت را نهال اندر نهال
|
سد دشمن رخنه چون دندان سین
|
|
پشت حاسد کوز چون بالای دال
|
معتدل اقبال بادی کو چرا
|
|
زانکه بنیاد بقا شد اعتدال
|