ای شادی جان آفرینش | وی گوهر کان آفرینش | |
ای محرم خلوتی که آنجا | محسوت نشان آفرینش | |
ای بلبل بوستان تجرید | در شورهستان آفرینش | |
در جلوه کشیده کشف نطقت | اسرار نهان آفرینش | |
در بدو وجود گفته پیرت | کای بخت جوان آفرینش | |
ناجسته ز فکرتت روانتر | تیری ز کمان آفرینش | |
آزاد مراتب یقینت | زاسیب گمان آفرینش | |
بیفاتحهی ثنا نبرده | نام تو زبان آفرینش | |
در شیوهی اختراع و ابداع | با تاب و توان آفرینش | |
گم کرده گران رکابی تو | تیزی عنان آفرینش | |
در بیجهتی هلال قدرت | فارغ ز بنان آفرینش | |
در بیصفتی علو نعتت | برتر ز بیان آفرینش | |
نابسته نبوده تا که بوده | پیش تو میان آفرینش | |
صیت تو گرفته صد ولایت | زانسوی جهان آفرینش | |
ده یازده قبول داری | بر کل مکان آفرینش | |
بیش است زکوة مایهی تو | از سود و زیان آفرینش | |
سوگند به جان تو خورد عقل | یعنی که به جان آفرینش | |
ای نازده آفرینشت راه | عبادی و آن آفرینش | |
هر نوبت مجلست بهاریست | در فصل خزان آفرینش | |
سر گم شده نعرهی مریدانت | نواب فغان آفرینش | |
افتاده بر آستانهی سمع | مست از تو روان آفرینش | |
لوزینهی استعارت تست | آرایش خوان آفرینش | |
نقد سخنت چو رایج افتاد | در داد و ستان آفرینش | |
صراف سخن که نفس کلیست | بر طرف دکان آفرینش | |
پرسید ز عقل کل که آن چیست | گفتا همه دان آفرینش | |
تا ابلق تند دهر رامست | اندر خم ران آفرینش | |
در خدمت دور دولتت باد | دوران و زمان آفرینش | |
شیرین ز زبان شکرینت | تا حشر دهان آفرینش |