ای بر اعدا و اولیا پیروز
|
|
در مکافات این و آنشب و روز
|
بر یکی جود فایضت غالب
|
|
وز دگر جاه قاهرت کینتوز
|
بذل نزدیک همت تو چو وام
|
|
کرمت وام تو ز شکر اندوز
|
داده بیمیل و کرده بیکینه
|
|
دور این مایهساز صورتسوز
|
قالب دوستانت را دل شیر
|
|
حال دشمنانت را سگ و یوز
|
ای بحق هر دو تصرف تو
|
|
مالک هر دوی بدر و بدفوز
|
زانکه اقبال خویش را دیدم
|
|
با رخ دلگشای جانافروز
|
گفتمش هان چگونه داری حال
|
|
زیراین ورطه تاب حادثهسوز
|
گفت ویحک خبر نداری تو
|
|
که بگو بازگشت آخر گوز
|
حدثان کرد رای پایافزار
|
|
آسمان گشت مرغ دستآموز
|
شب محنت به آخر آمد و شد
|
|
شب من روز و روز من نوروز
|
روزم از روز بهترست اکنون
|
|
از مراعات شمس دین بهروز
|
باد عمرش چو جاه روز افزون
|
|
عمر اعداش عمر روز سپوز
|
حاسدانش همیشه سرگردان
|
|
غم بر ایشان ز بخت بد فیروز
|
وقت بر آبریز سبلتشان
|
|
آنکه گویند صوفیانش گوز
|
جاودان از فلک خطابش این
|
|
کای بر اعداد و اولیا پیروز
|