هرکرا در دور گردون ذکر مقصد میرود
|
|
یا سخن در سر این صرح ممرد میرود
|
یا حدیث آن بهشتی چهره کز بدو وجود
|
|
همچو خاتونان درین فیروزه مرقد میرود
|
یا در آن حورا نسب کودک شروعی میکند
|
|
کز تصنع گه مخطط گاه امرد میرود
|
یا همی گوید چرا در کل انسان بر دوام
|
|
از تحرک میل و تحریک مجدد میرود
|
بر زبان دور گردون در جواب هرکه هست
|
|
ذکر دوران علاء الدین محمد میرود
|
آنکه پیش سایهی او سایهی خورشید را
|
|
در نشستن گفتوگوی صدر و مسند میرود
|
وانکه جز در موکب رایش نراند آفتاب
|
|
رایتش بر چرخ منصور و مید میرود
|
گرچه از تاثیر نه گردون به دست روزگار
|
|
ساکنان خاک را انعام بیحد میرود
|
هرچه رفتست از عطیتهای ایشان تاکنون
|
|
حاطهالله زو به یک احسان مفرد میرود
|
عقل کل کو تا ببیند نفس خاکی گوهری
|
|
کز دو عالم گوهرافشانان مجرد میرود
|
طبعش استقبال حاجتها بدان سرعت کند
|
|
کاندر آن نسبت زمان گویی مقید میرود
|
دست اورا در سخا تشبیه میکردم به ابر
|
|
عقل گفت این اصل باری ناممهد میرود
|
پیش دست او هنوز اندر دبیرستان جود
|
|
بر زبان رعد او تکرار ابجد میرود
|
خاک پایش را ز غیرت آسمان بر سنگ زد
|
|
تا به گاه چرخ موزون نامعدد میرود
|
گفت صراف قضا ای شیخ اگر ناقد منم
|
|
در دیار ما تصرف فرق فرقد میرود
|
وصف میکردم سمندش را شبی با آسمان
|
|
گفتم این رفتار بین کان آسمان قد میرود
|
گفت دی بر تیغ کوهی بود پویان گفتیی
|
|
آفتابستی که سوی بعد ابعد میرود
|
ماه بشنید این سخن آسیب زد با منطقه
|
|
گفت آیا تا حدیث نعل و مقود میرود
|
ای جوان دولت خداوندی که سوی خدمتت
|
|
دولت من سروقد یاسمین خد میرود
|
جانم از یک ماهه پیوند تو عیشی یافتست
|
|
کز کمالش طعنه در عیش مخلد میرود
|
ختم شد بر گوهر تو همچو مردی مردمی
|
|
در تو این دعوی به صد برهان مکد میرود
|
دور نبود کین زمان در مجلس حکم قضا
|
|
بر زبان چرخ و اختر لفظ اشهد میرود
|
نعت تو کی گنجد اندر بیت چندی مختصر
|
|
راستی باید سخن در صد مجلد میرود
|
چشم بد دور از تو خود دورست کز بس باس تو
|
|
فتنه اکنون همچو یاجوج از پس سد میرود
|
دانی از بهر تو با چشم بد گردون چه رفت
|
|
آنچه آن با چشم افعی از زمرد میرود
|
تا عروس روزگار اندر شبستان سپهر
|
|
در حریر ابیض و در شعر اسود میرود
|
وقف بادا بر جمال و جاه و عمرت روزگار
|
|
زانکه در اوقاف احکام مبد میرود
|
حاجب بارت سپهداری که در میدان چرخ
|
|
حزم را پیوسته با تیغ مهند میرود
|
ساقی بزمت سمن ساقی که بر قصر سپهر
|
|
لهو را همواره با صرف مورد میرود
|