گوشهای از جهان بدو بگذاشت
|
|
گوشهی تخت شهریار گرفت
|
تا به پایش زمانه خار سپرد
|
|
تا به دستش زمانه مار گرفت
|
روز هیجا که از طرادهی لعل
|
|
موکبت شکل لالهزار گرفت
|
کارزار از هزاهز سپهت
|
|
صورت قهر کردگار گرفت
|
از نهیب تو شیر گردون را
|
|
آب ناخورده پیشیار گرفت
|
فتنه را زارزوی خواب امان
|
|
هوس کوک و کوکنار گرفت
|
ای به خواری فتاده هر خصمی
|
|
کاثر خصمی تو خوار گرفت
|
خصم اگر غره شد به مستی ملک
|
|
چون دماغش ز می بخار گرفت
|
پای در دامن امل بنداشت
|
|
دامن ملک پایدار گرفت
|
ملک در خواب غفلتش بگذاشت
|
|
ملکی چون تو هوشیار گرفت
|
خیز و رای صبوح دولت کن
|
|
هین که خصمانت را خمار گرفت
|
تا در امثال مردمان گویند
|
|
دی چو بگذشت حکم پار گرفت
|
روزگار تو باد در ملکی
|
|
که نه گیتی نه روزگار گرفت
|