ای زمان شهریاری روزگارت
|
|
تا قیامت شهریاری باد کارت
|
ای ترا پیروزی و شاهی مسلم
|
|
باد ببر پیروزی و شاهی قرارت
|
ای به جایی کاسمان منت پذیرد
|
|
گر دهی جایش کجا اندر جوارت
|
هرکجا رای تو شد راضی به کاری
|
|
جنبش گردون طفیل اختیارست
|
هر کجا عزم تو شد جنبان به فتحی
|
|
بر سر ره نصرت اندر انتظارت
|
خندهی خنجر ز فتح بیقیاست
|
|
نالهی دریا ز بذل بیشمارت
|
داغ طاعت بر سرین تا وحش و طیرت
|
|
مهر بیعت بر زبان تا مور و مارت
|
در مقام سمع و طاعت هر دو یکسان
|
|
شیر شادروان و شیر مرغزارت
|
حق و باطل را که پیدا کرد و پنهان
|
|
حزم پنهان و نفاذ آشکارت
|
دی و فردا را به هم پیش تو آرد
|
|
بر در امروز امر کامکارت
|
هر مرادی کاسمان در جیب دارد
|
|
بازیابی گر بجویی در کنارت
|
نقش مقدوری نیارد بست گردون
|
|
جز به استصواب رای هوشیارت
|
بر در کس عنکبوت جور هرگز
|
|
کی تند تا عدل باشد یار غارت
|
پردهی شب درگهت را پرده گشتی
|
|
گر اجازت یافتی از پردهدارت
|
بارهی در هم نیارد کرد گیتی
|
|
ثابت ارکانتر ز حزم استوارت
|
افعی پیچان نشد در صف هیجا
|
|
تیز دندانتر ز رمح خصم خوارت
|
از دل خارا نیامد هیچ آتش
|
|
فتنهسوزی را چو تیغ آبدارت
|
گنج را لاغر کند بذل سمینت
|
|
ملک را فربه کند کلک نزارت
|
کلک از دریا کمال خویش یابد
|
|
داند این معنی دل دریا عیارت
|
لازم دست چو دریای تو زان شد
|
|
کلک آبستن به در شاهوارت
|