در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی

تا بپیوستست دست عهدتان با یکدگر دست جور از دهر ببرید اینت پیوند صواب
گرچه استحقاق آن دارد که از سلطان وقت هر حدیثی کو بگوید نزد او یابد جواب
هم به اقبال تو می‌یابد ز سلطان جهان اسب و طوق و جامه و فرمان و القاب خطاب
گرچه گل بر بار چون بشگفت خود تازه بود تازگیش آخر صبا می‌بخشد و تری سحاب
ای زبان راست‌گویت هم حدیث غیب صرف وی خیال راست‌بینت همنشین وحی ناب
تا بود مقدور سعد و نحس گردون خیر و شر تا بود مجبور سرد و گرم گیتی شیخ وشاب
پایه‌ی قدرت مباد از گردش گردون فرود عالم عمرت مباد از آفت گیتی خراب
عرض پاکت همچو ذات عقل ایمن از فساد سال عمرت همچو دور چرخ بیرون از حساب
بدسگالت در دو گیتی در سقر باد و سفر نیک‌خواهت در دو عالم در ثنا و در ثواب