تا بپیوستست دست عهدتان با یکدگر
|
|
دست جور از دهر ببرید اینت پیوند صواب
|
گرچه استحقاق آن دارد که از سلطان وقت
|
|
هر حدیثی کو بگوید نزد او یابد جواب
|
هم به اقبال تو مییابد ز سلطان جهان
|
|
اسب و طوق و جامه و فرمان و القاب خطاب
|
گرچه گل بر بار چون بشگفت خود تازه بود
|
|
تازگیش آخر صبا میبخشد و تری سحاب
|
ای زبان راستگویت هم حدیث غیب صرف
|
|
وی خیال راستبینت همنشین وحی ناب
|
تا بود مقدور سعد و نحس گردون خیر و شر
|
|
تا بود مجبور سرد و گرم گیتی شیخ وشاب
|
پایهی قدرت مباد از گردش گردون فرود
|
|
عالم عمرت مباد از آفت گیتی خراب
|
عرض پاکت همچو ذات عقل ایمن از فساد
|
|
سال عمرت همچو دور چرخ بیرون از حساب
|
بدسگالت در دو گیتی در سقر باد و سفر
|
|
نیکخواهت در دو عالم در ثنا و در ثواب
|