در مدح خاقان اعظم کمال‌الدین

ای از رخت فکنده سپر ماه و آفتاب طعنه زده جمال تو بر ماه و آفتاب
آنجا که راستیست ندارند در جمال پیش رخ تو هیچ خطر ماه و آفتاب
بندند گر دهی تو اجازت چو بندگان در خدمت رخ تو کمر ماه و آفتاب
از موی تو ربوده نشان مشک و غالیه وز روی تو گرفته اثر ماه و آفتاب
از ماه و آفتاب بهی تو که نیستند با دو عقیق همچو شکر ماه و آفتاب
در صف نیکوان به مقام مفاخرت خواهند از رخ تو نظر ماه و آفتاب
باشند با جمال تو حاضر به وقت لهو در بزم شهریار بشر ماه و آفتاب
خاقان کمال دولت و دین آنکه بر فلک از سهم او کنند حذر ماه و آفتاب
محمود صفدری که ز لطف و ز عنف او گیرند بار نفع و ضرر ماه و آفتاب
بر خصم او کشیده سنان چرخ و روزگار در پیش او گرفته سپر ماه و آفتاب
بفزود عز و دولت او ملک و جاه را چونان که لون و طعم ثمر ماه و آفتاب
از شخص او نگشته جدا جاه و مفخرت وز حکم او نکرده گذر ماه و آفتاب
بنموده در ولی و عدو و خلقش آن اثر کاندر قصب نموده گهر ماه و آفتاب
آفاق را جمال ز جاه و جلال اوست جاه و جمال اوست مگر ماه و آفتاب
شاها نهند اگر تو اشارت کنی به فخر بر خاک بارگاه تو سر ماه و آفتاب
تو ماه و آفتابی اگر در جبلت‌اند محض سخا و عین هنر ماه و آفتاب
بی‌عزم و بی‌لقای تو در سرعت و ضیاء ننهاده گام و نا زده بر ماه و آفتاب
اندر ظلال موکب میمون عزم تو دارند شغل و پیشه سفر ماه و آفتاب
بر قمع دشمنان تو هر لحظه می‌کشند لشکر به جایگاه دگر ماه و آفتاب
از کنج سعد هر شب و هر روز نزد تو آرند تحفه فتح و ظفر ماه و آفتاب