در مدح خواجه ناصرالدین طاهر

رای تو بود آنکه در هوای ممالک رایحه‌ی صلح داد صرصر کین را
رحم تو بود آنکه فیض رحمت سلطان بدرقه شد یک جهان حنین و انین را
ورنه تو دانی که شیر رایت قهرش مثله کند شیر چرخ و شیر عرین را
حصن هزار اسب اگرچه بر سر آن ملک سد قدیمست حصنهای حصین را
کعبه‌ی دهلیز شه چو دید فصیلش سجده‌کنان بر زمین نهاد جبین را
خود مدد تیغ پادشا چه بکارست خاصه تهیاء کارهای چنین را
سیر سریع شهاب کلک تو بس بود رجم چنان صد هزار دیو لعین را
غیبت خوارزم شاه چون پس شش ماه چشمه‌ی خون دید چشم حادثه‌بین را
دست به فتراک اصطناع تو در زد معتصم ملک ساخت حبل متین را
شاد زی، ای در ظهور معجز تدبیر روی‌سیه کرده رسم سحر مبین را
ناصر تو خیر ناصرست و معین است طاعت تو خیر طاعتست معین را
باغ وجود از بهار عدل تو چونانک رشک فزاید نگارخانه‌ی چین را
ملت و ملک از تو در لباس نظامند بی‌تو نه آنرا نظام باد و نه این را