رای تو بود آنکه در هوای ممالک
|
|
رایحهی صلح داد صرصر کین را
|
رحم تو بود آنکه فیض رحمت سلطان
|
|
بدرقه شد یک جهان حنین و انین را
|
ورنه تو دانی که شیر رایت قهرش
|
|
مثله کند شیر چرخ و شیر عرین را
|
حصن هزار اسب اگرچه بر سر آن ملک
|
|
سد قدیمست حصنهای حصین را
|
کعبهی دهلیز شه چو دید فصیلش
|
|
سجدهکنان بر زمین نهاد جبین را
|
خود مدد تیغ پادشا چه بکارست
|
|
خاصه تهیاء کارهای چنین را
|
سیر سریع شهاب کلک تو بس بود
|
|
رجم چنان صد هزار دیو لعین را
|
غیبت خوارزم شاه چون پس شش ماه
|
|
چشمهی خون دید چشم حادثهبین را
|
دست به فتراک اصطناع تو در زد
|
|
معتصم ملک ساخت حبل متین را
|
شاد زی، ای در ظهور معجز تدبیر
|
|
رویسیه کرده رسم سحر مبین را
|
ناصر تو خیر ناصرست و معین است
|
|
طاعت تو خیر طاعتست معین را
|
باغ وجود از بهار عدل تو چونانک
|
|
رشک فزاید نگارخانهی چین را
|
ملت و ملک از تو در لباس نظامند
|
|
بیتو نه آنرا نظام باد و نه این را
|