دامن اندر پای صبر آوردهای | پس به بیداد آستین برکردهای | |
هر زمان گویی چه خوردم زان تو | بیش از این چبود که خونم خوردهای | |
یک به دستم کم کن از آهنگ جور | گرنه با ایام در یک پردهای | |
خون همی ریزی و فارغ میروی | بازیی نیکو به کو آوردهای | |
باری از خون منت گر چاره نیست | هم تو کش چون هم توام پروردهای | |
انوری خود کرده را تدبیر چیست | زهرخند و خونگری خود کردهای |