شرم دار آخر جفا چندین مکن | قصد آزار من مسکین مکن | |
پایی از غم در رکاب آوردهام | بیش از این اسب جفا را زین مکن | |
در غم ماه گریبانت مرا | هر شبی دامن پر از پروین مکن | |
چند گویی یار دیگر میکنم | هرچه خواهی کن ولیکن این مکن | |
بوسهای خواهم طمع در جان کنی | نقد کردم گیر و هان و هین مکن | |
چون سبکروحی گران کابین مباش | جان شیرین ناز ناشیرین مکن | |
عشق را گویی فلان را خون بریز | عشق را خون ریختن تلقین مکن | |
ای پسر عید ترا قربان بسی است | انوری را از میان تعیین مکن |