نو به نو هر روز باری میکشم | بار نبود چون ز یاری میکشم | |
ناشکفته زو گلی هرگز مرا | هر زمان زو رنج خاری میکشم | |
گر بلایش میکشم عیبم مکن | کین بلا آخر به کاری میکشم | |
زحمت سرمای سرد از ماه دی | بر امید نوبهاری میکشم | |
عشق هر دم در میانم میکشد | گرچه خود را بر کناری میکشم | |
کار من روزی شود همچون نگار | کاین غم از بهر نگاری میکشم | |
فخر وقت خویشتن دانم همی | اینکه از خصمانش عاری میکشم | |
بار او نتوان کشید از هجر و وصل | پس مرا این بس که باری میکشم | |
تو مرا گویی کشیدی درد و غم | من چه میگویم که آری میکشم |