روی ندارم که روی از تو بتابم | زانکه چو روی تو در زمانه نیابم | |
چون همه عالم خیال روی تو دارد | روی ز رویت بگو چگونه بتابم | |
حیلهگری چون کنم به عقل چو گم کرد | عشق سر رشتهی خطا و صوابم | |
نی ز تو بتوان برید تا بشکیبم | نی به تو بتوان رسید تا بشتابم | |
من چو شب از محنت تو هیچ نخسبم | شاید کاندر خیال وصل بخوابم | |
راحتم از روزگار خویش همین است | این که تو دانی که بیتو در چه عذابم | |
گفتی خواهم که نام من نبری هیچ | زانکه از این بیش نیست برگ جوابم | |
عربده بر مست هیچ خرده نگیرند | با من از اینها مکن که مست و خرابم |