تا رنگ مهر از رخ روشن گرفتهام | بیرنگ او ببین که چه شیون گرفتهام | |
دریای من غذای دل تنگ من شدست | دریای کشتیی که به سوزن گرفتهام | |
آهن دلا دلم ز فراق تو بشکند | کو را به دست صبر در آهن گرفتهام | |
یک روز دامن تو بگیرم که چند شب | در تو به اشک خویش به دامن گرفتهام | |
تا خود مرا ز بهر تو بودست دوستی | زان بیتو خویشتن را دشمن گرفتهام | |
ترسم که جان من کم من گیرد از جهان | کز جملهی جهان کم جان من گرفتهام |