نوبت حسن ترا لطف تو گر پنج کند | عشق تو خاک تلف بر سر هر گنج کند | |
قبلهی روی ترا هرکه شبی برد نماز | چار تکبیر دگر روز بر این پنج کند | |
نرگس مست تو هشیارترین مرغی را | سینه چون نار کند چهره چو نارنج کند | |
عقل بر سخت لبت را به سخن گفت این است | زانکه در مهد همی طفل سخنسنج کند | |
رخ و اسبی بنهد روز و رخت را آنکس | کز مه یک شبه هر مه رخ شطرنج کند | |
غم و رنج تو اگر نام و نشانم ببرد | بیغم و رنج مبادم اگرم رنج کند | |
دامن چون تو پری دست گهر گیرد و بس | وای آنکس که طمع در تو به نیرنج کند |