بدرود شب دوش که چون ماه برآمد
|
|
ناخوانده نگارم ز در حجره درآمد
|
زیر و زبر از غایت مستی و چو بنشست
|
|
مجلس همه از ولوله زیر و زبر آمد
|
نقلم همه شد شکر و بادام که آن بت
|
|
با چشم چو بادام و لب چون شکر آمد
|
زان قد چو شاخ سمن و روی چو گلبرگ
|
|
صد شاخ نشاطم چو درآمد به بر آمد
|
از خجلت رویش به دهان تیره فروشد
|
|
هر ماه که دوش از افق جام برآمد
|
بودیم به هم درشده با قامت موزون
|
|
وان قامت موزون ز قیامت بتر آمد
|
ما بیسر و سامان ز خرابی و زمانه
|
|
فریاد همی کرد که شبتان به سر آمد
|
شب روز شود بعد نسیم سحر و دوش
|
|
شد روز دلم شب چو نسیم سحر آمد
|