حسن تو بر ماه لشکر میکشد | عشق تو بر عقل خنجر میکشد | |
خدمتش بر دست میگیرد فلک | هر کرا دست غمت برمیکشد | |
دست عشقت هرکرا دامن گرفت | دامن از هر دو جهان درمیکشد | |
از بر تو گر غمیم آرد رسول | جان به صد شادیش در بر میکشد | |
از همه بیش و کمی در مهر و حسن | دل به هر معیار کت برمیکشد | |
آنکه میگوید که از زلفت به تنگ | باد شب تا روز عنبر میکشد | |
من که باری سر به رشوت میدهم | زلف تو با این همه سر میکشد | |
انوری بر پایهی تو کی رسد | تا قبولت پایه بر تر میکشد |