ترا کز نیکوان یاری نباشد | مرا نزد تو مقداری نباشد | |
نباشد دولت وصلت کسی را | وگر باشد مرا باری نباشد | |
ترا گر کار من دامن نگیرد | ز بخت من عجب کاری نباشد | |
گلی نشکفت باری این زمانم | اگر در زیر این خاری نباشد | |
مرا کاندر کیایی خود دلی نیست | ترا بر دل از آن باری نباشد | |
به بازاری که جان را نرخ خاکست | دلی را روز بازاری نباشد | |
دل ایمن دار و بردار انوری را | کزو بهتر وفاداری نباشد | |
گر از پیوند او فخریت نبود | چنین دانم که هم عاری نباشد | |
گران آنکس برآید بر تو کو را | چو مجدالدین خریداری نباشد |