امید وصل تو کاری درازست | امید الحق نشیبی بیفرازست | |
طمع را بر تو دندان گرچه کندست | تمنا را زبان باری درازست | |
ره بیرون شد از عشقت ندانم | در هر دو جهان گویی فرازست | |
به غارت برد غمزهت یک جهان جان | لبت را گو که آخر ترکتازست | |
در این ماتمسرا یعنی زمانه | بسا عید و عروسی کز تو بازست | |
نگویی کاین چنین عید و عروسی | طرب در روزه عشرت در نمازست | |
حدیث عافیت یکبارگی خود | چنان پوشیده شد گویی که آزست | |
نیاز ای انوری بس عرضه کردن | که معشوق از دو گیتی بینیازست |