بند کردن شاه گشتاسپ اسفندیار (را)

فرستاد سوی دژ گنبدان گرفته پس و پیش اسپهبدان
پر از درد بردند بر کوهسار ستون آوریدند ز آهن چهار
بکرده ستونها بزرگ آهنین سر اندر هوا و بن اندر زمین
مر او را بر آنجا ببستند سخت ز تختش بیفگند و برگشت بخت
نگهبان او کرد پس‌اند مرد گو پهلوان زاده با داغ و درد
بدان تنگی اندر همی زیستی زمان تا زمان زار بگریستی