در محد شمس السلاطین علاء الدنیا و الدین

بر آهنگ چین خوش دل و شاد کام همی کرد منزل به منزل خرام

به خاقان چین داد ز او رنگ روم پامی که پولاد را کرد موم
که بر ما چو کرد ایزد کار ساز در کارسازی و اقبال باز
درین دم که بند قبا را به کین به بستیم بر چین و خاقان چین
اگر سر در آری و فرمان بری به آزادی از تیغ ما جان بری
و گر نه بدین هندی آب دار بر ارم ز ترکان چینی دمار
نپوشیده بشنید و برداشت راه به خاقان رسانید پیغام شاه
جهاندار خاقان فرخنده بخت دل آزرده شد زان نمودار سخت
پس آنگه به آینده داد از ستیز یکی مشت خاک و یکی تیغ تیز
بدو گفت آنجا براین هر دو چیز که هست اندرین هر دو رمزی عزیز
بگو آنچه گویی خطا و صواب منت زین بتر باز گویم جواب
گر آهن هوس داری اینک به دست وگر گنج و زر بایدت خاک هست
شتابان ز خاقان دو حمال راز رسیدند پیش سکندر فراز
نموداری آورده دادند پیش نمودند راز ره آورد خویش
سکندر بخندید از ان داوری دران نکته دید از فلک یاوری
به آینه‌ی شاه چین باز گفت که تدبیر ما گشت با کام جفت
ز خاقان بما کاین دو کالا رسید نموداری از فتح والا رسید
چو دشمن به ما تیغ خود خود سپرد کنون کی تواند سر از تیغ برد
دگر آنکه بر ما فرستاد خاک نشان خود از خاک چین کرد پاک
گرفتم به فال اینکه بی چشم و کین زمین را به من داد خاقان چین