بازم غم عشق در سر افتاد
|
|
بنیاد صبوریم بر افتاد
|
باز این دل خسته درد نو کرد
|
|
خود را به وبال من گرو کرد
|
بازم هوسی گرفت دامن
|
|
کز عقل نشان نماند با من
|
باز این شب تیرهی جگر سوز
|
|
بر بست بروی من در روز
|
دودی که ز شوق در بر افتاد
|
|
از سینه گذشت و در سر افتاد
|
گویند که تا کی از در و بام
|
|
گه نامه دهی و گاه پیغام
|
آلوده شدی بهر دهانی
|
|
افسانه شدی بهر زبانی
|
بی درد که فارغست و خندان،
|
|
کی داند حال دردمندان؟!
|
غافل که همیشه بیخبر زیست،
|
|
او را چه خبر که بیدلی چیست؟!
|
با هر که غمی دهم برون من
|
|
داند غم من ولی نه چون من
|
گیرم که بود به پرده جایم
|
|
و ز حجرهی غم برون نیایم
|
این خانه شکاف، ناله زار
|
|
پوشیده کجا شود به دیوار
|
اکنون چکنم حجاب آرزم
|
|
کافتاد ز چهره برقع شرم
|
در مجلس عشق جام خوردن
|
|
وانگه غم ننگ و نام خوردن
|
دست من و آستین یارم
|
|
گر خلق کنند سنگسارم
|
کاغذ چو شود نشانهی تیر
|
|
جز خوردن زخم چیست تدبیر
|
دف هر طرفی که رو بتابد
|
|
از لطمه کجا خلاص یابد؟!
|
عاشق که به زیر تیغ شد خم
|
|
از زخم زبان کجا خورد غم؟!
|
زین پس من و یار مهربانم
|
|
گر تیغ کشند و گر زبانم
|
گر کشته شوم به تیغ پولاد
|
|
باری برهم زدست بیداد
|
مرغی که بماند از پریدن
|
|
راحت بودش گلو بریدن
|
ای دوست که بی منی و با من
|
|
آتش زده یا تویی و یا من
|
گر تو دل شاخ شاخ داری
|
|
باری قدمی فراخ داری
|
با زاغ و زغن چنانکه دانی
|
|
شرح غم خویش میتوانی
|
بیچاره من حصار بسته
|
|
در زاویهی عدم نشسته
|
کنجی و غمی به سینه چون کوه
|
|
زندانی تنگنای اندوه
|
گر دم زنم از درونهی تنگ
|
|
ترسم که خورم ز بام و در سنگ
|
چشمم به ستاره راز گوید
|
|
جانم غم رفته باز گوید
|
یاد تو چنان برد ز من هوش
|
|
کز هستی خود کنم فراموش
|
ناگاه که از خود آیدم یاد
|
|
باشم به هلاک خویشتن شاد
|
گر کرد زمانه بی وفایی
|
|
باری تو مکن که آشنایی
|
خونابهی دیده آب من ریخت
|
|
دل هم سر خود گرفت و بگریخت
|
گفتی که صبور باش و مخروش
|
|
این قصه، نمیکند دلم گوش
|
ای دوست، ز دوست دور بودن،
|
|
وانگاه، به دل، صبور بودن؟؟
|
چون من به هلاک جان سپردم
|
|
دور از تو ز دوری تو مردم
|
هر چند ز بخت خود به جانم
|
|
هر جور که بینم از تو دانم
|
دامن که ز کهنگی بخندد
|
|
تهمت به زبان خار بندد
|
عقشت ز دلم که سر به خون برد
|
|
آزار فلک همه برون برد
|
ما نطع حیات در نوشتیم
|
|
تو دیر بزی که ما گذشتیم
|