جواب نبشتن مجنون مرفوع القلم، از سیاهی آب ناک دیده، جراحت نامه لیلی را، و ریشهای سربسته از نوک قلم خاریدن، و خون سوخته بر ورق چکانیدن، و دهانه جراحت را به کاغذ لیلی بستن

بر بیگنه آنگه شد ستم سنج آخر بود از ندامتش رنج
آن گرگ بود نه آدمی زاد کز خوردن آدمی شود شاد
فریاد که خوردیم همه خون زین فتنه، خلاص چون بود چون؟
بردار ز مطرح هلاکم! افتاده، رها مکن به خاکم؟!
چون ثبت شد آنچه بود شایان وان نامه‌ی درد شد به پایان
تاریخ فراق یاورش کرد عنوان سرشک بر سرش کرد
بسپرد به قاصد سبک سیر ت ابستد و بر پرید چون طیر
برد آن ورق و به نازنین داد غنچه به کنار یاسمن یاسمین داد
چون نامه بدید ماه بی صبر از نومیدی گریست چون ابر
از پوزش و عذر بیکرانش تسکین تمام یافت جانش
از خواندن نامه چون بپرداخت تعویذ گلوی خویشتن ساخت