بر بیگنه آنگه شد ستم سنج
|
|
آخر بود از ندامتش رنج
|
آن گرگ بود نه آدمی زاد
|
|
کز خوردن آدمی شود شاد
|
فریاد که خوردیم همه خون
|
|
زین فتنه، خلاص چون بود چون؟
|
بردار ز مطرح هلاکم!
|
|
افتاده، رها مکن به خاکم؟!
|
چون ثبت شد آنچه بود شایان
|
|
وان نامهی درد شد به پایان
|
تاریخ فراق یاورش کرد
|
|
عنوان سرشک بر سرش کرد
|
بسپرد به قاصد سبک سیر
|
|
ت ابستد و بر پرید چون طیر
|
برد آن ورق و به نازنین داد
|
|
غنچه به کنار یاسمن یاسمین داد
|
چون نامه بدید ماه بی صبر
|
|
از نومیدی گریست چون ابر
|
از پوزش و عذر بیکرانش
|
|
تسکین تمام یافت جانش
|
از خواندن نامه چون بپرداخت
|
|
تعویذ گلوی خویشتن ساخت
|