شمشیر کشیدن نوفل، از جهت جفت مجنون، و در سواد لیلی کوکبه آراستن، و در قتال مردان کوشیدن

کاندازه کرا بود، درین راز، کز پرده‌ی ما برآرد آواز؟
کاری که ز نسبتش جداییست کوشیدن آن نه نیک راییست
کرباس تو گر چه دلپذیرست پیوند حریر با حریرست
گر مهتر ماست نوفل گرد مهتر نکند ستیزه با خرد
زان گونه زبون نه‌ایم ما نیز کارزد گل ما به نرخ گشنیز
چندان غم جان و تن توان خورد کز پرده برون سخن توان برد
فرمان ده، اگر بدین بهانه، ما را به بدی کند نشانه
ما نیز به کوشش صوابش معذور بودیم در جوابش!
پیک آمد و باز داد پاسخ نوفل ز غضب شد آتشین رخ
لشکر طلبید و بارگی خواست بیرون قبیله شد صف آراست
خویشان صنم، که آن شنیدند شان نیز به کین برون دویدند
گشت از دو طرف روانه شمشیر وا ویخت به حمله شیر با شیر
هر تیغ زنی، به خنجر و خشت سرها همه می‌در و دومی کشت
مرگ آمد و جان ز سینه میروفت بر نغمه‌ی تیر، پای می‌کوفت
بر رسم عرب به جهد و ناورد می‌کرد ستیزه مرد با مرد
شمشیر کشیده هر دلیری نوفل به میان چو تند شیری
هر سو که فگند تیغ پولاد کرد از سر مرد، گردن آزاد
زان کینه که بی دریغ می‌رفت یک هفته دو رویه تیغ می‌رفت
خلقی سوی لعبت حصاری تنگ آمد از آن ستیزه‌کاری
گفتند به اتفاق پیران در سوخته به که خانه ویران