چون روی پدر بدید فرزند
|
|
لختی دل پاره یافت پیوند
|
خم کرد تن ستم رسیده
|
|
مالید به پای پیر دیده
|
پیر، از جگر کباب گشته
|
|
رخ شست، به خون آب گشته
|
بگریست برو به خسته جانی
|
|
بوسید سرش به مهربانی
|
میسوخت به زاری از گزندش
|
|
میداد ز سوز سینه پندش:
|
کای شمع دل و چراغ دیده
|
|
وی میوهی جان و باغ دیده
|
با آن خردی که داشت رایت،
|
|
چون در وحل اوفتاد پایت؟
|
درد که نهاد بر تو این بار؟
|
|
سودای که کرد با تو این کار؟
|
باد که وزید بر چراغت؟
|
|
آه که به سینه کرد داغت؟
|
بودم به گمان که گاه پیری
|
|
مونس شوی ام به دستگیری
|
رو در که کنم که در چنین سوز؟
|
|
روزی به شب آرم اندرین روز
|
دریاب که عمر بر سر آمد
|
|
طوفان اجل به سر درامد
|
پیری هوس جوانیم برد
|
|
مرگ آمد و زندگانیم برد
|
چندین نه بس است تخلی دهر؟
|
|
دیگر، چه کنی تو عیش من زهر؟
|
آتش که به شعله خوی دارد،
|
|
روغن زدنش چه روی دارد؟
|
من خود ز زمانه پا براهم،
|
|
تو رشته چه میبری به چاهم؟
|
تنگست دلم، مپوی چندین
|
|
دل تنگی من مجوی چندین
|
ای جان پدر، به خانه باز آی
|
|
وی مرغ، به آشیانه باز آی
|
بشتاب که نادرین غم آباد
|
|
پیش از اجلم رسی به فریاد
|
زین پس که بجستنم شتابی
|
|
جوئیم بسی، ولی نیابی
|