بدو گفت ای دلم مایل به سویت
|
|
نمودار خرد پیدا ز رویت
|
کس و کیستند اینره نور دان
|
|
چشان دارد همی زینگونه گردان
|
تواضع کرد شاپور خردمند
|
|
دعا را با تواضع داد پیوند
|
که ای نور سعادت در جبینت
|
|
سعود چرخ بادا هم نشینت
|
در آن فوج آن سواری کارجمند است
|
|
فرس گلگون و او سرو بلند است
|
بزرگان دولتش را تیز دانند
|
|
خطابش خسرو پرویز خوانند
|
چو شیرین نام خسرو کرد در گوش
|
|
نماند از ناشکیبی در سر هوش
|
ز بختی کامدش ناخوانده در پیش
|
|
مبارک دید شیرین طالع خویش
|
خرامان رفت با جان پر امید
|
|
زمین را سایه شد در پیش خورشید
|
شه از شیرین چو دید آن تازه رویی
|
|
شدش تازه ز سر دیوانه خوئی
|
چو سر بر کرد در نظارهی نور
|
|
بنامیزد چه بیند چشم بد دور
|
جهانی دید از عشق آفریده
|
|
جهانی پردهی عاشق دریده
|
ازین سو ز دیدن گشت بی هوش
|
|
وزان سو او ز حیرت ماند خاموش
|
دو عاشق روی در رو مست دیدار
|
|
نظر بر کار و مانده عقل بیکار
|
چو شیرین یاد کرد از خود زمانی
|
|
کشید از ره شیرینی زبانی
|
که یارب این چه دولت بود ما را
|
|
که ابری چون تو مهمان شد گیارا
|
چو آمد آفتاب از بیت معمور
|
|
سزد گر کلبهی ما را دهد نور
|
سخن را کرد خسرو باز بستی
|
|
کز آسیب فلک دارم شکستی
|
مرا کاریست زینجا بوم بر بوم
|
|
همای خویش خواهم راند تا روم
|
چو زانجا باز گردم شاد و خندان
|
|
شوم مهمان لطف ارجمندان
|