چو بر هرمز سر آمد پادشاهی
|
|
ز خسرو تازه گشت آن کینه خواهی
|
بر آن شد کاتش کین بر فروزد
|
|
درو بهرام چوبین را بسوزد
|
فراوان داد رایت را بلندی
|
|
نبودش بر عدو فیروزمندی
|
مصافی کرد چون فیروزمندان
|
|
ولی یاری نکردش بخت چندان
|
همی رفت از طلبگاران نهانی
|
|
غبار آلوده چون باد خزانی
|
برفتن هم رکاب شاه شاپور
|
|
همی کرد از سخن کوته ته ره دور
|
عجایتها که دید از هر ولایت
|
|
همه میکرد پیش شه حکایت
|
ز چندین گفتها کم گشت لب تر
|
|
ندیدم هیچ نقشی زان عجبتر
|
که در چین بود از ارمن نقشبندی
|
|
نبشته نقش شیرین بر پرندی
|
چومن جادو گرم در صنعت چین
|
|
گرفتم نسختی زان نقش شیرین
|
نمایم گر خرد را پای داری
|
|
دل اندر دیدنش بر جای داری
|
به فرمان ملک گوینده در حال
|
|
نورد فتنه را بگشاد تمثال
|