مصاف اول غازی ملک با لشکر دهلی به باد حمله‌ای زیر و زبر کردن چنان لشکر

ظفر پر مایه شد چون عادل از داد زمین در لرزه شد چون مردم از باد
سپاه اندک ولی نیروی دل پر نه نیروئی که گنجد در تصور
ز جای خود چو در جنبیدن آمد ملایک ز آسمانش دیدن آمد
شتابان شد به تندی سوی بدخواه درو نظارگی سیاره و ماه
همی آمد صف پولاد بسته ز اقبال و ظفر بنیاد بسته
به پیش آهنگ آن قلب معظم ملک فخر الدول گشته مقدم
ملک دریا صفت در صف دریا خلف در پیش، همچون موج دریا
به بالای ملک ماهی نشانه چو ماهی بر سر دریا روانه
چو آمد نیک نزدیک «علاپور» «علاپور» از مهابت شد بلا پور
همی کردند سیر ماه و انجم دوان مریخ پیر از چرخ پنجم
در آن جولانگه‌ی جیحون مسافت محیط حوض شد جیحون آفت
خبر شد جمع دهلی را در آن عزم که پیش آمد به هیجا غازی رزم
به خود گفتند کین یک میر کم زور چگونه با صف دهلی کند شور
ندید انبوه مردم را قیاسی نکرد از پری لشکر هراسی
همی آمد به رسم زورمندان چو گرگی در شکار گوسفندان
نه مردم بلکه اژدرها است این مرد بهر انگشت خنجرهاست این مرد
کسی کافتد دل شیران ز گردش نشاید سهل گیری در نبردش
بهر جنگ مغل کور خش برگرد به فوجی ده «تومن» زیر و زبر کرد
چنین شطرنج بازی کاوست در کین کند سر زیر شاهان را چو فرزین
چو گفتند این سخن را مرد دانا هراسان گشت دل‌های توانا