نواگر کاسهی طنبور حالی
|
|
به غایت کاسهای پر لیک خالی
|
گران سر از کدوی خویش طنبور
|
|
فرو غلطیده نی مست و نه مخمور
|
به رسم هند گوناگون مزامیر
|
|
به جانها بسته اشکال از بم و زیر
|
دگر ساز برنجین نام آن «تال»
|
|
بر انگشت پری رویان قتال
|
دو روئین تن که روباروی در حرب
|
|
چو دف در پارسی میزان هر ضرب
|
کشیده تنبک هندی، فغانی
|
|
شده تنبک زنش، چون ترجمانی
|
خمیر خام، کش بر روز ده پست
|
|
نموده صد دقیقه پخته هر دست
|
عجب رود از کمین دندان نموده
|
|
لبش نی و دهن خندان نموده
|
پری رویان هندی جادوی ساز
|
|
ز لب کرده در دیوانگی باز
|
گرفته چون پیاله تال در دست
|
|
نه از می کز سرود خویشتن مست
|
سرود دلکش از لبهای خوبان
|
|
شتابان سوی گردون پای کوبان
|
به رقص و جست خوبان هوا باز
|
|
نهاده پای بر بالای آواز
|
پرنده همچو طاوسان والا
|
|
معلق زن کبوتر سان به بالا
|
بجستن فرق شان گشته فلک سای
|
|
بگاه رقص بیزار از زمین پای
|
بهر چشمک زدن کشته جوانی
|
|
بهر خنده زدن بربوده جانی
|
خیال زلف شان در جان یاران
|
|
چو شام اندر خیال روزه داران
|
ز زلف افگنده تا پا دام عشاق
|
|
بران پا دام بسته ماهی ساق
|
چو شد عالم همه در زیور و زیب
|
|
کلاه قبهها با مه زد آسیب
|
اشارت شد ز در گه کاهل تقویم
|
|
شمارند اختیاری را به تنجیم
|
مه روزه دراز درجک برون داد
|
|
چو روز از مطلع دولت شد آباد
|