گر این گل خواستی در روم یا شام
|
|
که بودی پارسی یا تازیش نام
|
کدامی گل چنین باشد که سالی
|
|
دهد بو دور مانده از نهالی
|
بتان هند را نسبت همین است
|
|
به هر یک موی شان صد ملک چین است
|
چه یاد آری سپید و سرخ را روی
|
|
چو گلهای خراسان رنگ بی بوی
|
و گر پرسی خبر از روم و از روس
|
|
از ایشان نیز ناید لابه و لوس
|
سپید و سرو همچون کندهی یخ
|
|
کز ایشان رم خورد کانون دوزخ
|
خطای تنگ چشم و پست بینی
|
|
مغل را چشم و بینی خود نه بینی
|
لب تا تار خود خندان نباشد
|
|
ختن را خود نمک چندان نباشد
|
به مصر و روم هم سیمین خدانند
|
|
ولی چستی و چالاکی ندانند
|
اگر چه بیشتر هندوستان زاد
|
|
به سبزی میزند چون سرو آزاد
|
ولی بسیار با شد سبزهی تر
|
|
به لطف از لاله و نسرین نکوتر
|
بسی زیبا کنیز سبز فام است
|
|
که صد چون سرو آزادش غلام است
|
نه چون طاوس بی دنبال زشت اند
|
|
که در خوبی چو طاوس بهشتاند
|
سه گونه رنگ هندوستان زمین است
|
|
سیاه وسبز گندم گون همین است
|
به گندم گونست میل آدمی زاد
|
|
که این فتنه ز آدم یافت بنیاد
|
یکی گندم به کام اندر نمک ده
|
|
ز صد قرص سپیدی بی نمک به
|
سیه را خود بریده جایگاه است
|
|
که اندر دیده هم مردم سیاه است
|
ز بهر دیده با ید سرمه را سود
|
|
سپیده عارضی رنگی است بی سود
|
ازین هر دو نکوتر رنگ سبز است
|
|
که زیب اختران ز او رنگ سبز است
|
به رنگ سبز رحمتها سرشت است
|
|
که رنگ سبز پوشان بهشت است
|